رزومه علمي حجة الاسلام والمسلمين دكتر حسني
شماره تماس: 09127525890
ايميل: rahbehesht20@gmail.com
1. فارغ التحصيل سطح چهار حوزه علميه قم و دفاع از رساله علمي سطح چهار با عنوان «مباني فقهي قوانين زيست محيطي ايران».
2. پايان دوره دكتري مؤسسه علوم انساني در رشته اخلاق و عرفان اسلامي و اشتغال به تدوين رساله علمي دكتري با عنوان «نقش وعد و وعيدهاي قرآني در تعالي و افول امت اسلامي».
3. فارغ التحصيل كارشناسي ارشد در رشته تربيت مربي اخلاق از مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) و دفاع از پايان نامه كارشناسي ارشد با عنوان «وظايف اوليه متربي».
4. فارغ التحصيل كارشناسي ارشد از جامعة المصطفي (ص) در رشته فقه سياسي و دفاع از پايان نامه آن در سال 1385.
5. فارغ التحصيل رشته كارشناسي فلسفه از مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)
6. دوسال سابقه تدريس اصول در پايه هفت، در حوزه علميه كرمان.
7. سه سال سابقه تدريس معارف دين، همچون احكام، قرآن، تفسير، اخلاق و.
8. بيست سال سابقه تبليغ در ادارات، مساجد و مدارس.
9. اتمام دوره ويژه تربيت مدرس.
10. دهها مقاله منتشر شده و منتشر نشده در سايت محققين المصطفي (ص) و مجلات علمي تخصصي همچون: پيام مسجد. دو فصلنامه حكمت عرفاني. رهتوشه راهيان نور. فصلنامه مطالعات مقارنه اي مذاهب اسلامي و مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و محيطزيست.
اينجانب جهت تدريس در رشته هاي فقه، اصول، تفسير، علوم انساني، معارف اسلامي و علوم اجتماعي در همه مراكز علمي آمادگي دارم.
هرکس او را مي ديد، مي ايستاد و به چهره زيبايش خيره مي شد. مردان شهر او را براي دختران خود مي خواستند. خيلي ها به چهره اش که نگاه مي کردند، مي گفتند: «در چهره اش نور بشارتي مي بينيم؛ نوري شبيه نور پيامبري! خوشا به حال چنين جوان زيبا و باکمالي».1
بوي مشک و عنبرش، از هر کجا که رد مي شد، به مشام مي رسيد. هرگاه يکي از مردم مکه او را براي دخترش خواستگاري مي کرد، عبدالله سر به زير مي انداخت، سکوت مي کرد و از شرم صورتش سرخ مي شد.2
1. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج 1، ص 123.
2. احمد صدر حاج سيد جوادي، بهاءالدين خرمشاهي و کامران فاني، دايرة المعارف تشيع، ج 11، ص 73.
مصعب بن عمير، اشراف زاده قهرمان
جواني بود در کمال رفاه و آسايش؛ زيبا، عفيف و بلندهمت! از همان لحظه که شنيد ياران پيامبر، در خانه ارقم جمع مي شوند، به آنها پيوست. هر روز با شوق شنيدن صداي پيامبر و گوش سپردن به آيات قرآن، روانه خانه ارقم مي شد. مخفيانه از خانه اش راه مي افتاد و در تمام کوچه پس کوچه ها مراقب بود کسي او را نبيند، ولي جاسوس ها همه جا بودند و خبر را به مادرش، خناس رساندند. مادر با چهره اي برافروخته منتظر آمدن پسرش بود و در حياط خانه راه مي رفت. مصعب درحالي که به آيات خوانده شده فکر مي کرد، روانه خانه شد. از پيچ کوچه گذشت و همين که درِ حياط را باز کرد، صداي فرياد مادرش را شنيد: «واي بر تو! شنيده ام که به ياران محمد پيوسته اي. آه، چه مصيبت بزرگي! آخر تو که بهترين لباس ها را مي پوشي و بر بهترين اسب ها سوار مي شوي، تو که همه جوانان مکه به حالت غبطه مي خورند، براي چه به جمع فقرا پيوستي؟ آخر به آينده ات بينديش!»
به مادر نگاهي کرد و با مهرباني گفت: «نه مادر جان! ديگر نمي توانم شب و روز در اين همه ثروت غرق باشم و ببينم عده اي به دنبال لقمه اي نان و خرما هستند. همه با هم برابريم. من هم مي خواهم مثل ديگر مردم باشم.» صداي فرياد مادر بلندتر شد، آن قدر که به گوش همسايه ها هم رسيد.1
آزار مشرکان مکه شديدتر شده بود. پيامبر به مسلمانان فرمود: «از مکه به سمت حبشه هجرت کنيد.» خبر را که شنيد، شبانه از زندان خانه گريخت و به مهاجران پيوست.
پيامبر عازم حج بود که عده اي از نمايندگان قبيله تازه مسلمان اوس و خزرج نزد او رفتند و گفتند: «اي رسول خدا! مي خواهيم براي ما معلمي انتخاب کني تا اسلام را بيشتر به ما بشناساند.» حضرت اندکي فکر کرد، سپس او را احضار فرمود و از وي پرسيد: «اي مصعب! دوست داري خدمتي براي مسلمانان انجام دهي؟» لبخند زد و گفت: آري اي رسول خدا! حضرت فرمود: «به مدينه برو و به مردم آنجا قرآن بياموز و مفاهيم دين را به ايشان تعليم بده».2
از دور مي آمد. عباي کهنه اي بر دوش داشت و لباسي وصله دار پوشيده بود. کساني که او را مدت ها پيش، در قبيله اش ديده بودند، تعجب کردند. پيامبر او را ديد. به سمتش اشاره کرد و به يارانش فرمود: «به او خوب بنگريد که چگونه قلبش را روشن و نوراني کرده است. او را نزد پدر و مادرش مي ديدم که از بهترين غذاها و آشاميدني ها و لباس ها استفاده مي کرد، ولي محبت و دوستي خدا و رسولش او را به اين وضع درآورده است». 3
1. محمود حکيمي، اشراف زاده قهرمان. برداشت آزاد
2. سيد محمد بحرالعلوم، اصحاب رسول اکرم ص همگام با پيامبر ، ترجمه: محمدعلي اميني، ص 122.
3. حلواني، نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ج 1، ص 154.
نگاهم به رسول خداست و مثل بقيه منتظرم تا ببينم چه کسي را فرمانده سپاه مي کند. پچ پچ گروهي را مي شنوم: «حتماً يکي از بزرگان را برمي گزيند. تا بزرگان صحابه هستند، کسي ديگر شايسته فرمانروايي نيست».
رسول الله دستش را بالا مي آورد. به طرف من اشاره مي کند و مي گويد: «اين شخص را به فرمانروايي برگزيدم».
همه سرها به طرفم برمي گردد. با تعجب نگاهم مي کنند. خودم هم باورم نمي شود؛ آخر من جوان ترين فرد سپاهم. همهمه مهاجران و انصار بلند مي شود:
ـ اي محمد! چرا جواني 18 ساله را بر ما بزرگان برتري مي دهي؟
ـ اين شيوه، خلاف سياست مداري است.
ـ از او شايسته تر هم در اين جمع هست.
نگاهشان مي کنم و چيزي نمي گويم. چهره پيامبر برافروخته مي شود و با ناراحتي مي گويد: «ياوه نگوييد. به شما توصيه مي کنم با اسامه از در نيکي وارد شويد. او جوان است، ولي به خدا سوگند همانند پدرش شايسته امارت و فرماندهي است. او براي بر دوش گرفتن بار مسئوليت هاي جنگي و اجتماعي آماده است، از زير پرچم او شانه خالي نکنيد تا از رحمت و توجه خاص خداوند برکنار نگرديد».1
اشک هايم جاري مي شود. رسول خدا ص جلو مي آيد و پرچم را به دستم مي دهد. به چهره تب دارش نگاه مي کنم و مي گويم: «پدر و مادرم به فدايت! چند روزي مهلت بدهيد تا خداوند به شما سلامتي دهد. شما در اين حال به سر مي بريد و من نمي توانم به عزم پيکار بروم؛ آخر چگونه با دلي پر از درد از شما جدا گردم؟»
با مهرباني و آرامش فرمود: «جهاد و پيکار در راه خدا در همه احوال واجب است و به هيچ عنوان ساقط نمي شود.» سپس به مهاجران و انصار رو کرد و چنين فرمان داد: «سپاه اسامه را مجهز کنيد. رحمت خدا از مردمي که از اين سپاه جدا مي شوند، دور باد».2
1. مهدي واحديان درگاهي، سپاه اسامه، ص 33.
2. محمد محمدي اشتهاردي، سيماي دو مرد، ص 43.
آيا بهشت و جهنمى كه قرآن کريم مطرح مى كند، اكنون موجود است يا به تدريج با اعمال انسان آفريده مى شود؟ اگر آفريده شده، مكان آن دو كجاست؟
قرآن كريم دو نوع بهشت و جهنّم را مطرح مى كند; يكى بهشت و جهنّم برزخى، كه در آيه هاى 26 و 27 سوره يس; 169 سوره آل عمران; 46 سوره م?من و 25 سوره نوح، مطرح شده است. اين نوع بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولى موقتى مى باشد و با برپايى قيامت پايان مى يابد.[1]
ديگرى بهشت و جهنّم در قيامت است كه در آيه هاى فراوانى مطرح شده است.
از آيات قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود كه اين نوع بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است.
بسيارى از مفسران در ذيل آياتى كه براى بهشت و جهنّم كلمه «اعدّت» (مهيا شده) به كار رفته، گفته اند، از اين كلمه استفاده مى شود كه بهشت و جهنّم، هم اكنون موجود است; مانند اين آيات:
(وَجَنَّة عَرْضُهَا السَّمَـوَ تُ وَالاَْرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِين)[2]; و بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمان ها و زمين است[و] براى پرهيزگاران آماده شده است.
(وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى أُعِدَّتْ لِلْكَـفِرِين)[3]; و از آتشى كه براى كافران آماده شده است بترسيد. و آيه 21 سوره حديد، 24 سوره بقره و . .
«هروى» به امام رضا(عليه السلام) عرض مى كند: يابن رسول اللّه، آيا بهشت و جهنّم هم اكنون آفريده شده اند؟ امام فرمود:
نَعَمْ وَ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلي الله عليه و آله) قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَى النّارَ لَمّا عُرِجَ بِه اِلَى السَّماءِ; بلى، هنگامى كه رسول خدا به آسمان عروج كرد، وارد بهشت شد و جهنّم را ديد.[4]
در روايت ديگرى پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مى فرمايد:
مَكْتُوبٌ عَلى بابِ الْجَنَّةِ، لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، عَلىٌّ اَخُو رَسُولِ اللّهِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَ اللّهُ السَّموتِ وَ الاَرْضَ بِاَلْفَىْ عام; بر در بهشت، دو هزار سال قبل از اين كه خداوند آسمان ها و زمين را بيافريند، نوشته شده، لااله الاّ اللّه محمد رسول اللّه، علىّ اخو رسول اللّه.[5]
مكان بهشت و جهنّم برزخى در درون و باطن اين جهان است. در مورد مكان بهشت و جهنّم قيامت اختلاف نظر است
گرچه بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولى اعمال آدميان در شكل دهى به برخى از خصوصيات و ويژگى هاى آنها نقش دارند.
در روايتى مى خوانيم هر بار كه م?من ذكر «لاحول و لاقوة الاّ باللّه» مى گويد، يك درخت در بهشت غرس مى شود.[6]
مكان بهشت و جهنّم برزخى در درون و باطن اين جهان است.
در مورد مكان بهشت و جهنّم قيامت اختلاف نظر است:
1. در آسمان ها است، چون قرآن خبر از معراج پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) به آسمان ها مى دهد و مى فرمايد:(عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى);[7] بهشت جاويدان نزد سدرة المنتهى است، همان نقطه اى كه برترين مكان آسمان است.
در آيه ديگرى مى فرمايد: (وَ فِى السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُون)[8; روزى شما و آن چه به شما وعده داده مى شود، در آسمان است.
2. بهشت و جهنّم مادى نيست تا نيازى به مكان داشته باشد. لذا با برپايى قيامت، طومار زمين و كرات آسمانى در هم پيچيده مى شود، ولى بهشت و جهنّم موجود بوده و به حال خود باقى است.
3. بهشت و جهنّم در درون و باطن اين جهان قرار دارد.[9]
پي نوشت:
[1] ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 5، ص 443 ـ 456.
[2] آل عمران، آيه 133.
[3] همان، آيه 131.
[4] بحارالأنوار، ج 8، ص 119.
[5] همان، ص 131.
[6] همان، ص 149.
[7] نجم، آيه 15.
[8] ذاريات، آيه 22.
[9] ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 6، ص 323 ـ 344.
بهشت، کمال حيات و زندگي است. هرچه از خوبي ها و زيبايي ها و کمالات مي شناسيم و نمي شناسيم در شکل تمام و کمال آن در بهشت هست، بي آنکه بدي و زشتي و نقصاني در آن راه يابد که از جمله آنها ناپايداري و بي ثباتي است.
خداوند بهشت را با عنوان حيات محض معرفي کرده که جاودانگي آسايش و آرامش يکي از جلوه هاي آن است. از اين رو، سعادت و خوشبختي مطلق را تنها مي بايست در بهشت جست وجو کرد؛ اما اين بدان معنا نيست که انسان جلوه هايي از بهشت را نتواند در زندگي دنيوي خود تجربه کند. اصولا تلاش انسان و اميد به ظهور منجي(عج الله تعالي فرجه) بيانگر اين انديشه است که مي توان بهشت کوچکي را در دنيا ايجاد کرد و آن را با سبک خاصي از زندگي به نام زندگي اسلامي تجربه کرد. برهمين اساس، آموزه هاي قرآني بر آن است که اخلاق بهشتيان را بيان کند تا انسانها آن را در زندگي دنيوي خود تحقق بخشند؛ چرا که بهشتي شدن در دنيا امکان پذير است و درهيچ عالمي از عوالم ديگر نمي توان، بهشتي شد؛ زيرا آخرت همان سازه انسان در دنياست.
از جمله اخلاق هاي بهشتي که در قرآن بدان اشاره شده، فقدان لغو و دروغ است. قرآن بر اين دو موضوع تأکيد ويژه اي دارد؛ چرا که ريشه همه بدبختي هاي انسان در زندگي دنيوي و اخروي به همين دو امر بازمي گردد؛ فقدان آن به معناي دستيابي به تجربه بهشتي بودن است.
نويسنده دراين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني به تبيين اهميت اين مطلب پرداخته تا نشان دهد که چرا دروغ و لغو زندگي آدمي را به دوزخ تبديل مي کند.
بهشت اخلاق و دوزخ بداخلاقي
اخلاق به يک معنا شايد مهمترين هدف بعثت پيامبران باشد؛ چرا که فقدان اخلاق در موجودي چون انسان، به معناي خروج از فلسفه و هدف آفرينش انسان است؛ اگر اخلاق را از انسان جدا کنيم، چيزي از انسانيت باقي نمي ماند و همه هدف عقل و وحي آن است تا انساني اخلاقي را در دنيا بسازد و به هستي هديه دهد.
خلق خوش و نيک، به معناي دستيابي به صفات و اسماي نيکي الهي است؛ زيرا خداوند منشأ همه کمالات و نيکويي ها و زيبايي هاست. از اين رو همه اسماءالحسني را از آن خود مي داند. 1
خداوند در آيه 31 سوره بقره بيان مي کند که همه اسماء الهي را به انسان تعليم داده است. اين تعليم ازسوي خداوند به معناي جعل آنها در سرشت آدمي به شکل قوه و توانمندي است. انسان با عبوديت و راه مستقيم عقل و وحي مي تواند اين اسماي نيک سرشته شده در خود را فعليت بخشد و متأله (خدايي) شده و درمقام مظهريت الوهيت و ربوبيت، خلافت الهي را به عهده گيرد.
براساس آموزه هاي وحياني قرآن؛ تخلق به اخلاق الهي و خدايي شدن انسان، هدف آفرينش انسان بوده تا مقام خلافت الهي را به عهده گيرند. 2
از آن جايي که انسان با دو دشمن دروني و بيروني يعني هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني رو به روست، خداوند وحي را به کمک عقل فرستاد تا بتواند در زندگي زميني و دنيوي خود به اخلاق الهي تخلق يابد و خدايي شود. از اين رو پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در بيان فلسفه و هدف بعثت خود مي فرمايد: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من فقط براي اتمام مکارم اخلاقي برانگيخته شده ام. 3
کسي که به کمالات و صفات حسناي الهي دست يابد، خدايي شده و شايسته آن است تا به عنوان خليفه مطلق الهي قرار گيرد؛ زيرا مظهر تمام و کمال اسماء و صفات الهي است که از آن به مظهريت در الوهيت و انسان متاله تعبير مي شود. چنين انساني در حقيقت انسان خدايي است و صورت مجسم خداوند در هستي مي باشد، پس شايسته جانشيني از خداوند در هستي خواهد بود.
خوشبختي انسان براساس اين معرفتي که عقل و وحي مي بخشد، همانا تخلف به اخلاق الهي است و بدبختي نيز در ناتواني انسان از تخلق به خلق خوي خداوندي است.
آنچه در آموزه هاي قرآني از بهشت و دوزخ ياد مي شود در حقيقت بيانگر همان قرب و بعد انسان از خلق و خوي خداوند و تخلق به صفات حسناي خداوندي مي باشد. پس هر چه انسان در تخلق به خلق و صفات الهي کامل تر و تمام تر باشد، در بهشت اعلاي الهي قرار مي گيرد و هر چه از آن صفات دورتر شود از بهشت هاي درجات نخست دورتر مي شود. اين دوري تا آنجا پيش مي رود که در دوزخ فقدان صفات الهي مي افتد و زماني که در فقدان به تماميت رسيد و هيچ بهره اي از خلق و خوي نيک الهي نبرد، در درک اسفل از دوزخ قرار مي گيرد.
از آن جايي که همه معناي انسانيت در اخلاق نيک او خلاصه مي شود؛ و همچنين از آن جايي که بهشت جز ورود انسان به دايره اخلاق نيک الهي نيست، مي توان گفت که بهشت جايي است که در آن انسان ها با اخلاق نيک در کنار هم به سر مي برند و دوزخ جز فقدان و فراق از خلق و خوي نيک نيست.
اَلجَنَّةُ بَناؤُها لَبِنَةٌ مِن فِضَّةٍ و َلَبِنَةٌ مِن ذَهَبٍ و َمِلاطُهَا المِسكُ الأَذفَرُ وَ حَصباؤُهَا اللُّؤلُؤُ وَ الياقوتُ و َتُربَتُهَا اَّعفرانُ. ؛
ساختمان بهشت خشتى از نقره و خشتى از طلاست، گِل آن مُشك بسيار خوشبو و سنگريزه آن لؤلؤ و ياقوت و خاك آن زغفران است. .
نهج الفصاحه ص 434 ، ح 1327
فِى الجَنَّةِ ما لا عَينٌ رَأَت وَ لا اُذُنٌ سَمِعَت وَ لا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ؛
در بهشت چيزهايى هست كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به خاطر كسى گذشته.
نهج الفصاحه ص 590 ، ح 2060
3- امام صادق عليه السلام:
إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ الثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا يَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَيْء
كمترين فرد بهشت چنان است كه اگر جن و انس ميهمان او شوند همه را با خوردنى و آشاميدنى پذيرايى كند و از آنچه دارد چيزى كم نشود.
بحارالأنوار(ط-بيروت) ج 8، ص 120، ح 11
4- امام على عليه السلام:
لَذَّاتُهَا لَا تُمِلُّ وَ مُجْتَمَعُهَا لَا يَتَفَرَّقُ سُكَّانُهَا قَدْ جَاوَرُوا الرَّحْمَنَ وَ قَامَ بَيْنَ أَيْدِيهِمُ الْغِلْمَانُ بِصِحَافٍ مِنَ الذَّهَبِ فِيهَا الْفَاكِهَةُ وَ الرَّيْحَان
لذتها و خوشيهاى بهشت دل را نمى زند، انجمن آن از هم نمى پاشد، ساكنانش در پناه خداى رحمانند و در برابر آنان غلامانى با طبق هاى زرين پر از ميوه و گل هاى خوشبو ايستاده اند.
امالي(مفيد) ص 266 - امالى(طوسى) ص 29 ، ح 31
5- پيامبر صلى الله عليه و آله:
مَنِ اشتاقَ اِلَى الجَنَّةِ سارَعَ فِى الخَيراتِ؛
هر كس مشتاق بهشت است براى انجام خوبى ها سبقت مى گيرد.
بحارالأنوار(ط-بيروت) ج 74 ، ص 94
درباره این سایت